زندگی

ساخت وبلاگ
هزاران سؤال بی جواب دارم. تصمیم می‌گیرم بی توجه به سوال و جوابهای زندگی، در لحظه باشم . مثل امروز که‌ در اوج شلوغی کارهایم به یک باره تصمیم می‌گیرم تا به ‌آرامگاه شیخ زاهد گیلانی بروم.  با کمی انعطاف دفتر و کتاب را کنار گذاشتم، مقداری خوراکی بر داشتم  و به راه افتادم. پله های طولانی و مارپیچ مسیر را تا بالای آرامگاه طی می کنم و به محوطه حیاط می‌رسم که در خانقاه ها به آن ساحت می‌گفتند. سکوت راز آلودی دارد. چند ساعتی می‌مانم و به در و دیوار و معماری اش نگاه می‌کنم که به شکل خانقاه‌ها  در دامنه کوه ساخته شده. خانه ای آجری و سقف و کنگره ای بلند به رنگ سبز فیروزه ای، در میان باغی از چای و پشت آن جنگلی انبوه  با صدای جیر و ویر پرندگان. هوا مه آلود و تاریک می‌شود که از آنجا دل می‌کنم و به سمت خانه به راه می افتم. 

 

خیالات شبانه...
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 9 اسفند 1397 ساعت: 4:36