خیالات شبانه

ساخت وبلاگ
تقی هیچ وقت بهانه ناهار را نمی‌گیرد. او به املت کافهٔ سرکوچه وگربه‌هایش عادت دارد. دلش به چرخاندن نان دور املت ته تابه و دیدن رفت و آمد گربه‌ها با دم‌های آنتنی‌شان خوش است. خاک گلدان بنفشه آفریقایی پشت پنجره را عوض می‌کنم و بهش آب می‌دهم. آنطور که باید گل نمی‌دهند و می‌خواهم اسمش را عوض کنم و بگذارم گل مینا. گلهای مینا خوب رشد می‌کنندعمرشان بیشتر از یک ماه نیست اما آدم را ناامید نمی‌کنند. گل‌های مینای پشت پنجره را می‌گذارم توی حیاط پایین نرده‌ها. مهین خانم از پنجره آپارتمان روبرویی سلام علیک می‌کند. او یک درخت است. برایش دست تکان می‌دهم. با خودم می‌گویم نباید جلب توجه کنی. باید طبیعی بنظر بیایی..‌ خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:42

پوزه سگ در ساحل پیدا بود و بچه‌ها داشتند کنار جسدش که به مرور زمان تجزبه شده بود، جست و خیز می‌کردند. سروهای کوتاه سبز توی باد تکان می‌خوردند و نور آفتاب بر سطح آب دریا می‌درخشید، اما جز آن پوزه چیزی به‌چشم مرد نمی‌آمد. چطور مرده بود؟ چقدر طول کشیده تا اینطوری تجزیه شود؟ زن به او رسید و داشت از دیدن منظره بالا می‌آورد. «خیر سرمان آمده‌ایم هوایی عوض کنیم.» روی ماسه‌ها خودش را مثل حلزونی کشید. به آن سروها نگاه‌ کن، به چیزهای خوب فکر کنخودش هنوز داشت به پوزه مبهوت فکر می‌کرد و از پله‌های شکسته بالا رفتند. نمی‌شد رویشان پا گذاشت.ببین این پله‌های کهنه مثل قبر دهان باز کردهصدای امواج دریا را می‌آمد. چند خانواده داشتند توی آب شنا می‌کردند و بچه‌ها لخت روی ماسه خیس می‌دویدند و جیغ می‌زدند.  خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 5:26

آدمیان را نمی‌شناختم
دوست را از دشمن نیز
و چون جهان از من پرسید تو کسیتی 
نمی‌دانستم چه بگویم !
من که بودم؟
زمانی می‌دانستم
اما حالا
همه چیز عوض شده بود
جهان تغییرم داده بود
و من
نمی‌دانستم کیستم

خیالات شبانه...
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 5:26

آن سال تابستان کنار ساحل قدم می‌زدیم و به سقف‌های بلند و کوتاه، شیبدار و‌ مسطح و شیروانی‌های سفالی و حلبی خانه‌ها نگاه می‌کردیم.موج‌ها می‌رفتند و می‌آمدند و با خودشان از دل دریا دسته‌ای صدف می‌آوردند و توی ساحل رها می‌کردند. مرجان گفت: اگه بتونی یه صدف پیدا کنی که از هم جدا نشده باشه توشون مروارید هست.آفتاب توی چشمهای عسلی‌اش می‌تابید و دوتایی شروع کردیم به نگاه کردن به صدف‌هایی که توی شن‌های ساحل با سروصدا غلت می‌خوردند و من وانمود کردم حرفش را باور کرده‌ام. اما هیچ وقت، هیچ صدف دوتایی در کار نبود و در نتیجه مرواریدی هم نبود که کسی بتواند پیدا کند.... خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 5:26

این روزها «کتاب شنی» بورخس را خواندم.  همینطور گردش‌های عصر رضا فرخفال. بهشت_جهنم جومپا لاهیری. زخم قاضی ربیحاوی. فردا نوشته صادق هدایت و «داستان رحمان»  از مرتضاییان آبکنار. زخم ربیحاوی داستان را به شیوه ای جالب روایت کرده بود. مسئله‌ای که کمتر نویس خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1400 ساعت: 19:06

کتابهای کوچک «یکلیا و‌ تنهایی او» تقی مدرسی، «ملکوت» بهرام صادقی و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری جوجه های الوانی هستند که از زیر بال‌های سیاه «بوف کور» بیرون پریده‌اند. 

اکبر رادی

مکالمات

خیالات شبانه...
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1400 ساعت: 19:06

لازم است همه ما شهادتی صادقانه از زمانه خود ارائه دهیم؛ چنانکه مردان بزرگ چنین کرده‌اند. مکالمات اکبر رادی را می‌خوانم و از او یادمی‌گیرم. در کشوری که تاریخ ندارد سخن مکتوب وشهادت صادقانه افرادی راستینی چون او چراغ راه آیندگان است.

خیالات شبانه...
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1400 ساعت: 19:06

«فکر نمی‌کنم کسی بتواند بدون نظم استثنایی کتابی ارزشمند بنویسد.»  گابریل گارسیا مارکز  امروز دو صفحه نوشتم و یک صفحه را حذف کردم. چیزی به پایان داستانم نمانده است و از این بابت خوشحالم. نویسندگی علاوه بر الهام نیاز به نظم و انضباط دارد و اگر بخواهیم خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1400 ساعت: 19:06

ایده‌ها مانند آبشاری از درونم سرچشمه می‌گیرند. آنها مثل گریه‌ای تسلی ناپذیر به سمت کاغذ سرریز می‌شوند.  در ۲۵ سپتامبر ۱۹۴۳، وقتی که متفقین برای اولین بار فلورانس را بمباران کردند و آلمانی ها با حمل سلاح و زره پوش، منطقه را اشغال کردند، پدرم مرا بوسید خیالات شبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1400 ساعت: 19:06

داستان چای اشک از کتاب آرنولد لوبل ماجرایش این است که جغد هوس خوردن چای اشک می‌کند بعد با یادآوری چیزهای غم انگیز آنقدر اشک می ریزد و کتری اش  پر می‌شود و با اشک ها چای درست می‌کند.

از کتاب : جغد در خانه

آرنولد لوبل

ژانویه /دی

خیالات شبانه...
ما را در سایت خیالات شبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 10:43