کلمات را دوست دارم. وقتی نوجوان بودم هر لغت جدیدی توجهم را جلب میکرد. از واژگان قدیم فارسی گرفته تا لغات مهجور عربی که در زبان فارسی کاربرد داشت و با شوق زیاد مترادفها، متضادها و هم خانواده هایشان را به ذهن میسپردم. مجموعه داری بودم که همه لغات را به تناسب شکل یا انواعشان در طبقههای منظم ذهنی نگه داری میکرد. شاید حفظ کردن فهرست طویل لغات کتابهای درسی برای دانش آموزان دیگر کسالت بار و دشوار بود اما من از هر لغت جدیدی استقبال میکردم. فرقی نمیکرد از میان کتابهای درسی باشد یا مطالب روزنامه ها و مجلات. هر لغتی که بنظرم ناآشنا و تازه میآمد را از هر جا با شور و شوق، درون طبقهبندی ذهنی ام که بنظر بی انتها و پایان ناپذیر میآمد، قرار میدادم. یادم میآید در کودکی هم از چنین روشی برای یادگیری الفبا استفاده کرده بودم. حروف جدید را از میان کتاب، مجلات و سردر مغازهای توی خیابان وارد مجموعه ی ذهنیام میکردم و در مواقع نیاز، با شور و شوق یک شعبده باز یا کاشف تازهکار به سراغشان میرفتم و از مجموعه بی نظیری که در حال گسترش دادنش بودم، کیف میکردم.
خیالات شبانه...برچسب : نویسنده : setare-shabha بازدید : 78